*** شهید سید احمدمحمودی:دوستانم،نگذارید اسلحه من زمین بیفتد***به وبلاگ روستای امرودکان خوش آمدید***
@

روستای امرودکان
استان خراسان جنوبی-شهرستان فردوس 
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روستای امرودکان و آدرس amrodkan.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست‏، بیا برگردیم

آسمان پاسخ پرسیدن ما نیست‏ ، بیا برگردیم

گریه هامان چقدر تلخ، ببین ! رنگ ترحّم دارد

تا زمین دشمن خندیدن ما نیست‏، بیا برگردیم

باغ از فطرت این جاده پر از بوی شكفتنها، حیف

شمّه ای مهلتِ بوییدن ما نیست، بیا برگردیم

بال سنگین سفر میشكند وای ملال انگیز است

هیچ كس منتظر دیدن ما نیست، بیا برگردیم

مثل گنجیم گرانسنگ پر از وسوسه هاییم ولی

دزد هم مایل دزدیدن ما نیست ، بیا برگردیم

خودمانیم ببین! ما دلمان را به دو قسمت كردیم

عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست؟! بیا برگردیم

https://t.me/fernovin/15313
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:15 ] [ علی مرادی ]

گروه فرهنگی مشرق-1) چند سالي است که صدا و سيما اصرار دارد به مردم بقبولاند که "من رسانه ملي " هستم بررسي اين مهم که آيا رسانه ملي واقعاً ملي است؟ مجال ديگري مي طلبد اما "ملي بودن " به چه معناست؟ شايد اولين وساده ترين معنايي که ازشنيدن اين اصطلاح به ذهن يک فرد عامي مي رسد اين باشد که يعني رسانه اي براي همه ملت. يعني همه مردم بايد به عدالت در اين رسانه جايگاه داشته باشند به عبارت ديگررسانه ملي يعني"زبان همه مردم" . آيا رسانه ملي ، زبان همه مردم هست؟

اگرملي بودن را به کميت و جمعيت بسنجيم حدود 30 درصد جمعيت کشور را روستاييان و عشاير تشکيل مي دهند آيا 30 درصد رسانه ملي براي انها هست؟ يا بر عکس ، رسانه ملي هر شب فقط مسائل و دغدغه هاي "شهر"وندان و بطور کلي فرهنگ شهري را به خورد انها مي دهد حتي اگر آن روستايي ازابتدايي ترين امکانات زندگي محروم باشد و در کپرزندگي کند و بچه اش مدرسه نرود و آب نداشته باشد. و مگر وجود همين بي عدالتي ها خود مهمترين عامل خالي شدن روستاها و مهاجرت روستائيان به شهرها نيست.

اين بي عدالتي رسانه اي نه تنها درباره روستائيان مشهود است بلکه درباره استانهاي مختلف نيز وجود دارد. اگر ملي بودن را استاني بگيريم آيا هر 31 استان کشور به عدالت دررسانه ملي جايگاه دارند مثلاًً استان سيستان و بلوچستان و ايلام و هرمزگان همان قدر در رسانه ملي جايگاه دارند که استان تهران ؟ يا اينکه شهر تهران جايگاه خيلي از استانها را در رسانه ملي گرفته است. اگر يک ساختمان نيمه کاره در سعادت اباد تهران بخاطر اهمال کاري عده اي خراب شود و چند نفرکشته شوند- که اتفاقا همه انها هم کارگران مهاجر غير تهراني و روستايي بودند- مساله به لطف صدا وسيما به مساله ملي تبديل شده و همه دستگاههاي کشور بسيج مي شوند. اما اگر روستائياني در جنوب استان سيستان و بلوچستان اب نداشته باشند و از آب باران براي خوردن استفاده کنند، در کپر زندگي کنند و راه و مدرسه هم نداشته باشند هيچ کس حتي خبردار هم نمي شود تا چه رسد به اينکه فکري براي آنها بکند. و چقدر از اين نمونه ها زياد است.

2) از اين بي عدالتي آشکار که بگذريم تصوير روستا و روستائيان در قاب تلويزيون چگونه است؟ شايد يکي از شايع ترين موارد استفاده از روستائيان و نمادهاي روستايي در صدا وسيما در برنامه هاي طنز باشد برنامه هايي که بيشتر به هجو و هزل شبيه است تا به طنز . در اين برنامه ها به اسم کمدي با پررويي تمام و حتي وقاحت ، روستا و روستايي را تحقير و هجو مي کنند ، به تمسخر مي گيرند و مي خندند. از شکل و قيافه اش گرفته تا لهجه هاي غليظ و اغراق شده که آن لهجه در هيچ جاي کشور پيدا نمي شود. مگر غير از اين است که هميشه براي نمک برنامه ها و خنداندن بيشتر مخاطبان از شخصيت و نماد روستايي استفاده مي شود.

3) حتي تصويري که صدا و سيما از شکل و شمائل و مشخصات ظاهري روستاها و روستائيان ما ارائه مي دهد مغشوش و غلط است . اگر دقت کنيم تصويري که در صدا وسيما از شکل و شمائل و مشخصات ظاهري روستا ها و روستائيان امروز ارائه مي شود همان مشخصات دهه 30 و 40 است . روستائيان کلاه کپي کثيف و چرکين دارند ، جليقه اي خاص مي پوشند ، چاروق به پا دارند و ساق پايشان را پارچه مي بندند و از اين قبيل ، جالب تر اينکه اين قيافه کليشه اي و کاريکاتوري در همه فيلم ها و برنامه ها تکرار مي شود انگار همه روستائيان لباس و قيافه متحدالشکل دارند.
اين قيافه ها گاه چنان مضحک است که حتي خود روستايي ها هم با تعجب نگاه مي کنند و باورشان نمي شود. براي اينکه بيشتر به اين شباهتها پي ببريم کافي است فيلم هاي قبل از انقلاب و برنامه ها و سريال هاي کنوني تلويزيون را مقايسه کنيم. اين مشخصات ظاهري براي روستائيان دهه سي و چهل درست است ، تصويري هم که جلال آل احمد در کتابهايش از روستاهاي کشور در آن دهه ها ارائه مي دهد صحيح است چون که او به تنهايي سي هزار روستا را با ماشين شخصي اش رفته و ديده بود. اما تصويري که در برنامه هاي امروز تلويزيون از روستا و روستائيان ارائه مي دهد مغشوش و غلط است چون که مطمئنم برنامه سازان تلويزيون، روستا نرفته و روستايي نديده اند. آنها در آپارتمان هاي پايتخت مي نشينند و قصه و فيلمنامه و نريشن براي روستا مي نويسند و شخصيت روستايي مي آفرينند.
پدر من متولد 1311 است و 80 سال عمرش را نيز در روستا بوده اما نه کلاه کپي مي گذارد و نه چاروق مي پوشد؛ پارچه هم به ساق پايش نمي بندد. بلکه موقع کار مثل ما پيراهن مي پوشد وقتي هم که جايي مي خواهد برود کت و شلوار به تن مي کند.

4) وقتي در فيلم و سريالي يک شخصيت روستايي بکار گرفته مي شود ناخودآگاه به ذهن همه ما متبادر مي شود که اين فرد ، آدمي است ساده لوح - اگر نگوييم احمق - که همه دستش مي اندازند و سرکارش مي گذارند. چيز نفهم است و دير مي گيرد و بايد يک مطلب را چند بار برايش تکرار کرد. مضحک و مسخره است و سوژه اي است براي تفريح و خنده و قس علي هذا.

نمونه مي خواهيد اين هم نمونه:برنامه کلاه قرمزي را همه ديده اند و مي بينند، کلاه قرمزي دوست روستايي اش را به برنامه دعوت مي کند اين عروسک چه تيپي است ؟ قيافه اش همان است که در بند قبل گفتيم در حالي که فکر نمي کنم هيچ کودک روستايي هم اکنون چنين لباسي بپوشد. از شکل ظاهري اش که بگذريم اين عروسک که نماد شخصيت روستايي است هميشه داد مي زند. نه کسي حرف او را مي فهمد و نه او حرف کسي را. نمي فهمد و بايد چند بار يک حرف را برايش تکرار کرد، لهجه اي عجيب و غريب دارد به طوري که بايد مترجم داشته باشد، نديد پديد است و کارهاي عجيب مي کند. قطعا کارگردان محترم اين برنامه هم براي خنده و تفريح بيشتر مخاطبانش اين شخصيت را در برنامه اش آورده است.
و يا همين طنز "خنده بازار" را که اين روزها هر شب پخش مي شود بخش هايي که درباره روستا و روستائيان است نگاه کنيد ، مسخره ترين شخصيت ها روستائيان هستند شخصيت هايي کثيف و چرکي، با قيافه هاي عجيب و مضحک که با زبان و لهجه اي مسخره صحبت مي کنند. خلاصه شخصيت هايي که به جز تحقير روستا و روستائيان چيزي نيست.

5) نمي دانم چرا همه - بهتر است که بگويم اکثر قريب به اتفاق تا کسي اشکال نگيرد- فيلم ها و سريالهايي که درباره روستا ساخته مي شود در روستاهاي خوش آب و هوا و سرسبز شمال مي گذرد مگر ما در استانهاي ديگر کشور روستا نداريم؟ آيا به اين دليل نمي تواند باشد که کارگردانان و برنامه سازان محترم در مسير سفر به شمال و دريا فقط روستاهاي اين مسير سرسبز را آن هم از دور ديده اند. روستا در اين سريالها بيشتر يادآور نوستالوژي خلسه آور شخصيت هاي سريال است و از روستا به عنوان پناهگاهي براي فرار از بدي هاي شهر استفاده مي شود تا اين فراريان خسته چند روزي کره و پنير محلي بخورند و دمي بياسايند. حتي در همين سريالها هم کمتر به مسائل اصلي و واقعيت هاي روستاها و روستائيان استان هاي شمالي پرداخته مي شود.
ما در همين شمال - بخش بندپي شهر بابل و در بخش هايي از استان گيلان- روستاهايي داريم که با گذشت سي سال از انقلاب هنوز آب شرب آشاميدني ندراند و آب باران مي خورند. مشکلات راه روستاها و کشاورزان را هم به آنها اضافه کنيد. اگر دست اندرکاران و برنامه سازان صدا و سيما راست مي گويند که درباره روستا کار کرده اند و براي روستائيان برنامه ساخته اند چرا از روستاهاي محروم جنوب کرمان و نيکشهر سيستان و بلوچستان فيلم و سريالي نمي سازند؟ چرا برنامه سازان تلويزيون اينها را نمي بينند که در فيلم ها و سريال هايشان بياورند؟

6) اصولا روستا چگونه جايي است؟ روستا جايي است که هواي پاک و تمييزي دارد، چيزهاي خوردني و مقوي مثل شير تازه گاو ، ماست گوسفندي ، تخم مرغ و نان محلي دارد. صبح ها قبل از طلوع افتاب صداي قوقولي قوقوي خروس و غروبها بعد از غروب خورشيد صداي بع بع گوسفند و ماغ کشيدن گاوها فضاي روستا را خيال انگيز مي کند. اين تصويري است که رسانه ها و بويژه صدا و سيما از روستا تبليغ مي کنند و در ذهن مخاطبان شان جا انداخته اند. آيا اين تصوير درستي از روستا و روستائيان است؟

7) راستش را بخواهيد هر چه فکر مي کنم فيلم يا سريالي و حتي برنامه خوبي به ذهنم نمي رسد که به روستا و روستايي آن گونه که هست نگريسته و مسائل اساسي ، واقعيات و حتي نقاط قوت حقيقي روستا را به تصوير کشيده باشد. من که حضور ذهن ندارم شما کمکم کنيد، چند تا برنامه سراغ داريد که به کمبودها و محروميت هاي روستاها پرداخته باشد. چند تا فيلم و سريال مي توانيد نام ببريد که نقاط قوت حقيقي روستا را تصوير کرده باشد. نقاط قوت حقيقي روستا و روستايي کار و توليد ، زحمت کش بودن روستايي ، اعتقادات و باورهاي عميق ديني ، آداب و آيين هاي روستا ، فرهنگ روستايي ،‌ ساده زيستي و بي تکلف بودن ،‌ صداقت و سادگي -که البته غير از ساده لوحي است - قناعت ،‌ هوش و ذکاوت فطري ، توکل عجيب مردم روستا ، سخت کوشي و جان سختي است نه کره و پنير محلي و ماست گوسفندي.
مگر غير از اين است که بسياري از بزرگان و شخصيت ها روستا زاده بوده اند و از روستا برخاسته و به جايي رسيده اند چنانکه شيخ اجل سعدي مي گويد: روستا زادگان دانشمند به وزيري پادشاه رفتند .

همين کودکان روستايي هستند که با کمترين امکانات و بيشترين مشکلات درس مي خوانند و گوي سبقت را از بسياري از دانش اموزان شهري مي ربايند. آيا اين نشان دهنده هوش و ذکاوت فطري و سخت کوشي و تلاش روستائيان نيست ؟ صدا و سيما چقدر توانسته است اين ها را نشان دهد؟ قطعا هوش و استعداد کودکان روستايي اگر از هوش کودکان شهري بيشتر نباشدکمتر نيست. اگر چنين است پس چرا در سريالها و برنامه هاي صدا و سيما شخصيت هاي روستايي همه ساده لوح و چيزنفهم و به نوعي عقب مانده اند.

8) در دهه 50 فقط چند صد روستاي کشور برق داشت اما هم اکنون بالاي 90 درصد روستاها برق دارند و اندکي کمتر از اين از نعمت مخابرات و تلفن برخوردارند. بسياري از روستائيان باسواد شده اند. خوب وقتي برق باشد بسياري از وسائل ارتباطي ديگر از جمله تلويزيون هم هست. بگذريم از اين که خودم در خانه خواهرم که دو پسر سرباز داشت سي دي فيلم هاي روز دنيا را که در ميدان انقلاب تهران به فروش مي رسد شاهد بودم. آيا همه اين امکانات که بعد از انقلاب حتي به دورترين روستاهاي کشور نيز رفته است و اين همه پيشرفتها در وضع روستاها و روستائيان ما تاثيري نداشته است؟ متاسفانه تلويزيون حتي اين پيشرفتها را هم نتوانسته است به درستي و زيبايي به تصوير بکشد.

با اين اوصاف هر کس که روستايي باشد و يا با روستاهاي ما آشنا باشد به خوبي مي داند که تصوير روستا و روستايي در قاب صدا و سيما چقدر مغشوش و وارونه است.

https://t.me/fernovin/15313
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:53 ] [ علی مرادی ]

حقیقت شب قدر

شب قدر

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(‏3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4)

بنابر دیدگاه حكمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه‏اى خاص دارد و هیچ چیزى بى‏حساب و كتاب نیست. جهان حساب و كتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.

استاد مطهرى در تعریف قدر مى‏فرماید: « ... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعیت مكانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یك كلام، «قدر» به معناى ویژگى‏هاى طبیعى و جسمانى چیزهاست كه شامل شكل، حدود، طول، عرض و موقعیت‏هاى مكانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمى‏گیرد.

این معنا از روایات استفاده مى‏شود؛ چنان كه در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7)

در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»

بنابراین، معناى تقدیر الهى این است كه در جهان مادى، آفریده‏ها از حیث هستى و آثار و ویژگى‏هایشان محدوده‏اى خاص دارند. این محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى كه علت‏ها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستى، آثار و ویژگى‏هاى موجودات مادى نیز متفاوت است. هر موجود مادى به وسیله قالب‏هایى از داخل و خارج، اندازه‏گیرى و قالب‏گیرى مى‏شود. این قالب، حدود، یعنى طول، عرض، شكل، رنگ، موقعیت مكانى و زمانى و سایر عوارض و ویژگى‏هاى مادى آن به شمار مى‏آید. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى، یعنى هدایت آنها به سوى مسیر هستى‏شان است كه براى آنها مقدر گردیده است و در آن قالب‏گیرى شده‏اند. (8)

اما تعبیر فلسفى قدر، اصل علیت است. «اصل علیت همان پیوند ضرورى و قطعى حوادث با یكدیگر و این كه هر حادثه‏اى تحتّم و قطعیت ضرورى و قطعى خود و نیز تقدّر و خصوصیات وجودى خود را از امرى یا امورى مقدم بر خود گرفته است.

(9) اصل علیت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حكمفرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعیت وجود خود و نیز شكل و خصوصیت زمانى و مكانى و سایر خصوصیات وجودى‏اش را از علل متقدمه خود كسب كرده است و یك پیوند ناگسستى میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودى و علل متقدمه او هست.»(10)

اما علل موجودات مادى تركیبى، فاعل و ماده و شرایط و عدم مانع است كه هر یك تأثیر خاص بر آن دارند و مجموع این تأثیرها، قالب وجودى خاصى را شكل مى‏دهند. اگر تمام این علل و شرایط و عدم مانع، كنار هم گرد آیند، علت تامه ساخته مى‏شود و معلول خود را ضرورت و وجود مى‏دهد كه از آن در متون دینى به «قضاى الهى» تعبیر مى‏شود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرایط خود قالبى خاص دارد كه عوارض و ویژگى‏هاى وجودى‏اش را مى‏سازد و در متون دینى از آن به «قدر الهى» تعبیر مى‏شود.

شب قدر

با روشن شدن معناى قدر، امكان فهم حقیقت شب قدر نیز میسر مى‏شود. شب قدر شبى است كه همه مقدرات تقدیر مى‏گردد و قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، روشن و اندازه‏گیرى مى‏شود.

به عبارت روشن‏تر، شب قدر یكى از شب‏هاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روایات ما، یكى از شب‏هاى نوزدهم یا بیست و یكم و به احتمال زیادتر، بیست و سوم ماه مبارك رمضان است.(11) در این شب - كه شب نزول قرآن به شمار مى‏آید - امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه‏اى كه در طول سال واقع مى‏شود، تقدیر مى‏گردد.(12) شب قدر همیشه و هر سال تكرار مى‏شود. عبادت در آن شب، فضیلت فراوان دارد و در نیكویى سرنوشت یك ساله بسیار مؤثر است.(13) در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»(14)

https://t.me/fernovin/15313
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:48 ] [ علی مرادی ]

عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست‏، بیا برگردیم

آسمان پاسخ پرسیدن ما نیست‏ ، بیا برگردیم

گریه هامان چقدر تلخ، ببین ! رنگ ترحّم دارد

تا زمین دشمن خندیدن ما نیست‏، بیا برگردیم

باغ از فطرت این جاده پر از بوی شكفتنها، حیف

شمّه ای مهلتِ بوییدن ما نیست، بیا برگردیم

بال سنگین سفر میشكند وای ملال انگیز است

هیچ كس منتظر دیدن ما نیست، بیا برگردیم

مثل گنجیم گرانسنگ پر از وسوسه هاییم ولی

دزد هم مایل دزدیدن ما نیست ، بیا برگردیم

خودمانیم ببین! ما دلمان را به دو قسمت كردیم

عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست؟! بیا برگردیم

https://t.me/fernovin/15313
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:15 ] [ علی مرادی ]

گروه فرهنگی مشرق-1) چند سالي است که صدا و سيما اصرار دارد به مردم بقبولاند که "من رسانه ملي " هستم بررسي اين مهم که آيا رسانه ملي واقعاً ملي است؟ مجال ديگري مي طلبد اما "ملي بودن " به چه معناست؟ شايد اولين وساده ترين معنايي که ازشنيدن اين اصطلاح به ذهن يک فرد عامي مي رسد اين باشد که يعني رسانه اي براي همه ملت. يعني همه مردم بايد به عدالت در اين رسانه جايگاه داشته باشند به عبارت ديگررسانه ملي يعني"زبان همه مردم" . آيا رسانه ملي ، زبان همه مردم هست؟

اگرملي بودن را به کميت و جمعيت بسنجيم حدود 30 درصد جمعيت کشور را روستاييان و عشاير تشکيل مي دهند آيا 30 درصد رسانه ملي براي انها هست؟ يا بر عکس ، رسانه ملي هر شب فقط مسائل و دغدغه هاي "شهر"وندان و بطور کلي فرهنگ شهري را به خورد انها مي دهد حتي اگر آن روستايي ازابتدايي ترين امکانات زندگي محروم باشد و در کپرزندگي کند و بچه اش مدرسه نرود و آب نداشته باشد. و مگر وجود همين بي عدالتي ها خود مهمترين عامل خالي شدن روستاها و مهاجرت روستائيان به شهرها نيست.

اين بي عدالتي رسانه اي نه تنها درباره روستائيان مشهود است بلکه درباره استانهاي مختلف نيز وجود دارد. اگر ملي بودن را استاني بگيريم آيا هر 31 استان کشور به عدالت دررسانه ملي جايگاه دارند مثلاًً استان سيستان و بلوچستان و ايلام و هرمزگان همان قدر در رسانه ملي جايگاه دارند که استان تهران ؟ يا اينکه شهر تهران جايگاه خيلي از استانها را در رسانه ملي گرفته است. اگر يک ساختمان نيمه کاره در سعادت اباد تهران بخاطر اهمال کاري عده اي خراب شود و چند نفرکشته شوند- که اتفاقا همه انها هم کارگران مهاجر غير تهراني و روستايي بودند- مساله به لطف صدا وسيما به مساله ملي تبديل شده و همه دستگاههاي کشور بسيج مي شوند. اما اگر روستائياني در جنوب استان سيستان و بلوچستان اب نداشته باشند و از آب باران براي خوردن استفاده کنند، در کپر زندگي کنند و راه و مدرسه هم نداشته باشند هيچ کس حتي خبردار هم نمي شود تا چه رسد به اينکه فکري براي آنها بکند. و چقدر از اين نمونه ها زياد است.

2) از اين بي عدالتي آشکار که بگذريم تصوير روستا و روستائيان در قاب تلويزيون چگونه است؟ شايد يکي از شايع ترين موارد استفاده از روستائيان و نمادهاي روستايي در صدا وسيما در برنامه هاي طنز باشد برنامه هايي که بيشتر به هجو و هزل شبيه است تا به طنز . در اين برنامه ها به اسم کمدي با پررويي تمام و حتي وقاحت ، روستا و روستايي را تحقير و هجو مي کنند ، به تمسخر مي گيرند و مي خندند. از شکل و قيافه اش گرفته تا لهجه هاي غليظ و اغراق شده که آن لهجه در هيچ جاي کشور پيدا نمي شود. مگر غير از اين است که هميشه براي نمک برنامه ها و خنداندن بيشتر مخاطبان از شخصيت و نماد روستايي استفاده مي شود.

3) حتي تصويري که صدا و سيما از شکل و شمائل و مشخصات ظاهري روستاها و روستائيان ما ارائه مي دهد مغشوش و غلط است . اگر دقت کنيم تصويري که در صدا وسيما از شکل و شمائل و مشخصات ظاهري روستا ها و روستائيان امروز ارائه مي شود همان مشخصات دهه 30 و 40 است . روستائيان کلاه کپي کثيف و چرکين دارند ، جليقه اي خاص مي پوشند ، چاروق به پا دارند و ساق پايشان را پارچه مي بندند و از اين قبيل ، جالب تر اينکه اين قيافه کليشه اي و کاريکاتوري در همه فيلم ها و برنامه ها تکرار مي شود انگار همه روستائيان لباس و قيافه متحدالشکل دارند.
اين قيافه ها گاه چنان مضحک است که حتي خود روستايي ها هم با تعجب نگاه مي کنند و باورشان نمي شود. براي اينکه بيشتر به اين شباهتها پي ببريم کافي است فيلم هاي قبل از انقلاب و برنامه ها و سريال هاي کنوني تلويزيون را مقايسه کنيم. اين مشخصات ظاهري براي روستائيان دهه سي و چهل درست است ، تصويري هم که جلال آل احمد در کتابهايش از روستاهاي کشور در آن دهه ها ارائه مي دهد صحيح است چون که او به تنهايي سي هزار روستا را با ماشين شخصي اش رفته و ديده بود. اما تصويري که در برنامه هاي امروز تلويزيون از روستا و روستائيان ارائه مي دهد مغشوش و غلط است چون که مطمئنم برنامه سازان تلويزيون، روستا نرفته و روستايي نديده اند. آنها در آپارتمان هاي پايتخت مي نشينند و قصه و فيلمنامه و نريشن براي روستا مي نويسند و شخصيت روستايي مي آفرينند.
پدر من متولد 1311 است و 80 سال عمرش را نيز در روستا بوده اما نه کلاه کپي مي گذارد و نه چاروق مي پوشد؛ پارچه هم به ساق پايش نمي بندد. بلکه موقع کار مثل ما پيراهن مي پوشد وقتي هم که جايي مي خواهد برود کت و شلوار به تن مي کند.

4) وقتي در فيلم و سريالي يک شخصيت روستايي بکار گرفته مي شود ناخودآگاه به ذهن همه ما متبادر مي شود که اين فرد ، آدمي است ساده لوح - اگر نگوييم احمق - که همه دستش مي اندازند و سرکارش مي گذارند. چيز نفهم است و دير مي گيرد و بايد يک مطلب را چند بار برايش تکرار کرد. مضحک و مسخره است و سوژه اي است براي تفريح و خنده و قس علي هذا.

نمونه مي خواهيد اين هم نمونه:برنامه کلاه قرمزي را همه ديده اند و مي بينند، کلاه قرمزي دوست روستايي اش را به برنامه دعوت مي کند اين عروسک چه تيپي است ؟ قيافه اش همان است که در بند قبل گفتيم در حالي که فکر نمي کنم هيچ کودک روستايي هم اکنون چنين لباسي بپوشد. از شکل ظاهري اش که بگذريم اين عروسک که نماد شخصيت روستايي است هميشه داد مي زند. نه کسي حرف او را مي فهمد و نه او حرف کسي را. نمي فهمد و بايد چند بار يک حرف را برايش تکرار کرد، لهجه اي عجيب و غريب دارد به طوري که بايد مترجم داشته باشد، نديد پديد است و کارهاي عجيب مي کند. قطعا کارگردان محترم اين برنامه هم براي خنده و تفريح بيشتر مخاطبانش اين شخصيت را در برنامه اش آورده است.
و يا همين طنز "خنده بازار" را که اين روزها هر شب پخش مي شود بخش هايي که درباره روستا و روستائيان است نگاه کنيد ، مسخره ترين شخصيت ها روستائيان هستند شخصيت هايي کثيف و چرکي، با قيافه هاي عجيب و مضحک که با زبان و لهجه اي مسخره صحبت مي کنند. خلاصه شخصيت هايي که به جز تحقير روستا و روستائيان چيزي نيست.

5) نمي دانم چرا همه - بهتر است که بگويم اکثر قريب به اتفاق تا کسي اشکال نگيرد- فيلم ها و سريالهايي که درباره روستا ساخته مي شود در روستاهاي خوش آب و هوا و سرسبز شمال مي گذرد مگر ما در استانهاي ديگر کشور روستا نداريم؟ آيا به اين دليل نمي تواند باشد که کارگردانان و برنامه سازان محترم در مسير سفر به شمال و دريا فقط روستاهاي اين مسير سرسبز را آن هم از دور ديده اند. روستا در اين سريالها بيشتر يادآور نوستالوژي خلسه آور شخصيت هاي سريال است و از روستا به عنوان پناهگاهي براي فرار از بدي هاي شهر استفاده مي شود تا اين فراريان خسته چند روزي کره و پنير محلي بخورند و دمي بياسايند. حتي در همين سريالها هم کمتر به مسائل اصلي و واقعيت هاي روستاها و روستائيان استان هاي شمالي پرداخته مي شود.
ما در همين شمال - بخش بندپي شهر بابل و در بخش هايي از استان گيلان- روستاهايي داريم که با گذشت سي سال از انقلاب هنوز آب شرب آشاميدني ندراند و آب باران مي خورند. مشکلات راه روستاها و کشاورزان را هم به آنها اضافه کنيد. اگر دست اندرکاران و برنامه سازان صدا و سيما راست مي گويند که درباره روستا کار کرده اند و براي روستائيان برنامه ساخته اند چرا از روستاهاي محروم جنوب کرمان و نيکشهر سيستان و بلوچستان فيلم و سريالي نمي سازند؟ چرا برنامه سازان تلويزيون اينها را نمي بينند که در فيلم ها و سريال هايشان بياورند؟

6) اصولا روستا چگونه جايي است؟ روستا جايي است که هواي پاک و تمييزي دارد، چيزهاي خوردني و مقوي مثل شير تازه گاو ، ماست گوسفندي ، تخم مرغ و نان محلي دارد. صبح ها قبل از طلوع افتاب صداي قوقولي قوقوي خروس و غروبها بعد از غروب خورشيد صداي بع بع گوسفند و ماغ کشيدن گاوها فضاي روستا را خيال انگيز مي کند. اين تصويري است که رسانه ها و بويژه صدا و سيما از روستا تبليغ مي کنند و در ذهن مخاطبان شان جا انداخته اند. آيا اين تصوير درستي از روستا و روستائيان است؟

7) راستش را بخواهيد هر چه فکر مي کنم فيلم يا سريالي و حتي برنامه خوبي به ذهنم نمي رسد که به روستا و روستايي آن گونه که هست نگريسته و مسائل اساسي ، واقعيات و حتي نقاط قوت حقيقي روستا را به تصوير کشيده باشد. من که حضور ذهن ندارم شما کمکم کنيد، چند تا برنامه سراغ داريد که به کمبودها و محروميت هاي روستاها پرداخته باشد. چند تا فيلم و سريال مي توانيد نام ببريد که نقاط قوت حقيقي روستا را تصوير کرده باشد. نقاط قوت حقيقي روستا و روستايي کار و توليد ، زحمت کش بودن روستايي ، اعتقادات و باورهاي عميق ديني ، آداب و آيين هاي روستا ، فرهنگ روستايي ،‌ ساده زيستي و بي تکلف بودن ،‌ صداقت و سادگي -که البته غير از ساده لوحي است - قناعت ،‌ هوش و ذکاوت فطري ، توکل عجيب مردم روستا ، سخت کوشي و جان سختي است نه کره و پنير محلي و ماست گوسفندي.
مگر غير از اين است که بسياري از بزرگان و شخصيت ها روستا زاده بوده اند و از روستا برخاسته و به جايي رسيده اند چنانکه شيخ اجل سعدي مي گويد: روستا زادگان دانشمند به وزيري پادشاه رفتند .

همين کودکان روستايي هستند که با کمترين امکانات و بيشترين مشکلات درس مي خوانند و گوي سبقت را از بسياري از دانش اموزان شهري مي ربايند. آيا اين نشان دهنده هوش و ذکاوت فطري و سخت کوشي و تلاش روستائيان نيست ؟ صدا و سيما چقدر توانسته است اين ها را نشان دهد؟ قطعا هوش و استعداد کودکان روستايي اگر از هوش کودکان شهري بيشتر نباشدکمتر نيست. اگر چنين است پس چرا در سريالها و برنامه هاي صدا و سيما شخصيت هاي روستايي همه ساده لوح و چيزنفهم و به نوعي عقب مانده اند.

8) در دهه 50 فقط چند صد روستاي کشور برق داشت اما هم اکنون بالاي 90 درصد روستاها برق دارند و اندکي کمتر از اين از نعمت مخابرات و تلفن برخوردارند. بسياري از روستائيان باسواد شده اند. خوب وقتي برق باشد بسياري از وسائل ارتباطي ديگر از جمله تلويزيون هم هست. بگذريم از اين که خودم در خانه خواهرم که دو پسر سرباز داشت سي دي فيلم هاي روز دنيا را که در ميدان انقلاب تهران به فروش مي رسد شاهد بودم. آيا همه اين امکانات که بعد از انقلاب حتي به دورترين روستاهاي کشور نيز رفته است و اين همه پيشرفتها در وضع روستاها و روستائيان ما تاثيري نداشته است؟ متاسفانه تلويزيون حتي اين پيشرفتها را هم نتوانسته است به درستي و زيبايي به تصوير بکشد.

با اين اوصاف هر کس که روستايي باشد و يا با روستاهاي ما آشنا باشد به خوبي مي داند که تصوير روستا و روستايي در قاب صدا و سيما چقدر مغشوش و وارونه است.

https://t.me/fernovin/15313
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:53 ] [ علی مرادی ]

حقیقت شب قدر

شب قدر

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(‏3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4)

بنابر دیدگاه حكمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه‏اى خاص دارد و هیچ چیزى بى‏حساب و كتاب نیست. جهان حساب و كتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.

استاد مطهرى در تعریف قدر مى‏فرماید: « ... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعیت مكانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یك كلام، «قدر» به معناى ویژگى‏هاى طبیعى و جسمانى چیزهاست كه شامل شكل، حدود، طول، عرض و موقعیت‏هاى مكانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمى‏گیرد.

این معنا از روایات استفاده مى‏شود؛ چنان كه در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7)

در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»

بنابراین، معناى تقدیر الهى این است كه در جهان مادى، آفریده‏ها از حیث هستى و آثار و ویژگى‏هایشان محدوده‏اى خاص دارند. این محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى كه علت‏ها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستى، آثار و ویژگى‏هاى موجودات مادى نیز متفاوت است. هر موجود مادى به وسیله قالب‏هایى از داخل و خارج، اندازه‏گیرى و قالب‏گیرى مى‏شود. این قالب، حدود، یعنى طول، عرض، شكل، رنگ، موقعیت مكانى و زمانى و سایر عوارض و ویژگى‏هاى مادى آن به شمار مى‏آید. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى، یعنى هدایت آنها به سوى مسیر هستى‏شان است كه براى آنها مقدر گردیده است و در آن قالب‏گیرى شده‏اند. (8)

اما تعبیر فلسفى قدر، اصل علیت است. «اصل علیت همان پیوند ضرورى و قطعى حوادث با یكدیگر و این كه هر حادثه‏اى تحتّم و قطعیت ضرورى و قطعى خود و نیز تقدّر و خصوصیات وجودى خود را از امرى یا امورى مقدم بر خود گرفته است.

(9) اصل علیت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حكمفرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعیت وجود خود و نیز شكل و خصوصیت زمانى و مكانى و سایر خصوصیات وجودى‏اش را از علل متقدمه خود كسب كرده است و یك پیوند ناگسستى میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودى و علل متقدمه او هست.»(10)

اما علل موجودات مادى تركیبى، فاعل و ماده و شرایط و عدم مانع است كه هر یك تأثیر خاص بر آن دارند و مجموع این تأثیرها، قالب وجودى خاصى را شكل مى‏دهند. اگر تمام این علل و شرایط و عدم مانع، كنار هم گرد آیند، علت تامه ساخته مى‏شود و معلول خود را ضرورت و وجود مى‏دهد كه از آن در متون دینى به «قضاى الهى» تعبیر مى‏شود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرایط خود قالبى خاص دارد كه عوارض و ویژگى‏هاى وجودى‏اش را مى‏سازد و در متون دینى از آن به «قدر الهى» تعبیر مى‏شود.

شب قدر

با روشن شدن معناى قدر، امكان فهم حقیقت شب قدر نیز میسر مى‏شود. شب قدر شبى است كه همه مقدرات تقدیر مى‏گردد و قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، روشن و اندازه‏گیرى مى‏شود.

به عبارت روشن‏تر، شب قدر یكى از شب‏هاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روایات ما، یكى از شب‏هاى نوزدهم یا بیست و یكم و به احتمال زیادتر، بیست و سوم ماه مبارك رمضان است.(11) در این شب - كه شب نزول قرآن به شمار مى‏آید - امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه‏اى كه در طول سال واقع مى‏شود، تقدیر مى‏گردد.(12) شب قدر همیشه و هر سال تكرار مى‏شود. عبادت در آن شب، فضیلت فراوان دارد و در نیكویى سرنوشت یك ساله بسیار مؤثر است.(13) در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»(14)

https://t.me/fernovin/15313
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:48 ] [ علی مرادی ]

 

 

عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست‏، بیا برگردیم

 

 

آسمان پاسخ پرسیدن ما نیست‏ ، بیا برگردیم

 

 

گریه هامان چقدر تلخ، ببین ! رنگ ترحّم دارد

 

 

تا زمین دشمن خندیدن ما نیست‏، بیا برگردیم

 

 

باغ از فطرت این جاده پر از بوی شكفتنها، حیف

 

 

شمّه ای مهلتِ بوییدن ما نیست، بیا برگردیم

 

 

بال سنگین سفر میشكند وای ملال انگیز است

 

 

هیچ كس منتظر دیدن ما نیست، بیا برگردیم

 

 

مثل گنجیم گرانسنگ پر از وسوسه هاییم ولی

 

 

دزد هم مایل دزدیدن ما نیست ، بیا برگردیم

 

 

خودمانیم ببین! ما دلمان را به دو قسمت كردیم

 

 

عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست؟! بیا برگردیم

https://t.me/fernovin/15313
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:15 ] [ علی مرادی ]

گروه فرهنگی مشرق-1) چند سالي است که صدا و سيما اصرار دارد به مردم بقبولاند که "من رسانه ملي " هستم بررسي اين مهم که آيا رسانه ملي واقعاً ملي است؟ مجال ديگري مي طلبد اما "ملي بودن "  به چه معناست؟ شايد اولين وساده ترين معنايي که ازشنيدن اين اصطلاح به ذهن يک فرد عامي مي رسد اين باشد که يعني رسانه اي براي همه ملت. يعني همه مردم بايد به عدالت در اين رسانه جايگاه داشته باشند به عبارت ديگررسانه ملي يعني"زبان همه مردم" . آيا رسانه ملي ، زبان همه مردم هست؟ 

اگرملي بودن را به کميت و جمعيت بسنجيم حدود 30 درصد جمعيت کشور را روستاييان و عشاير تشکيل مي دهند آيا 30  درصد رسانه ملي براي انها هست؟ يا بر عکس ، رسانه ملي هر شب فقط مسائل و دغدغه هاي "شهر"وندان و بطور کلي فرهنگ شهري را به خورد انها مي دهد حتي اگر آن روستايي ازابتدايي ترين امکانات زندگي محروم باشد و در کپرزندگي کند و بچه اش مدرسه نرود و آب نداشته باشد. و مگر وجود همين بي عدالتي ها خود مهمترين عامل خالي شدن روستاها و مهاجرت روستائيان به شهرها نيست.

اين بي عدالتي رسانه اي نه تنها درباره روستائيان مشهود است بلکه درباره استانهاي مختلف نيز وجود دارد.  اگر ملي بودن را استاني بگيريم آيا هر 31 استان کشور به عدالت دررسانه ملي جايگاه دارند مثلاًً استان سيستان و بلوچستان و ايلام و هرمزگان همان قدر در رسانه ملي جايگاه دارند که استان تهران ؟ يا اينکه شهر تهران جايگاه خيلي از استانها  را در رسانه ملي گرفته است. اگر يک ساختمان نيمه کاره در سعادت اباد تهران بخاطر اهمال کاري عده اي خراب شود و چند نفرکشته شوند- که اتفاقا همه انها هم کارگران مهاجر غير تهراني و روستايي بودند- مساله به لطف صدا وسيما به مساله ملي تبديل شده و همه دستگاههاي کشور بسيج مي شوند. اما اگر روستائياني در جنوب استان سيستان و بلوچستان اب نداشته باشند و از آب باران  براي خوردن استفاده کنند، در کپر زندگي کنند و راه  و مدرسه هم نداشته باشند هيچ کس حتي خبردار هم نمي شود تا چه رسد به اينکه فکري براي آنها بکند. و چقدر از اين نمونه ها زياد است. 

2) از اين بي عدالتي آشکار که بگذريم تصوير روستا و روستائيان در قاب تلويزيون چگونه است؟ شايد يکي از شايع ترين موارد استفاده از روستائيان و نمادهاي روستايي در صدا وسيما در برنامه هاي طنز باشد برنامه هايي که بيشتر به هجو و هزل شبيه است تا به طنز . در اين برنامه ها به اسم کمدي با پررويي تمام و حتي وقاحت ، روستا و روستايي را تحقير و هجو مي کنند ، به تمسخر مي گيرند و مي خندند. از شکل و قيافه اش گرفته تا لهجه هاي غليظ و اغراق شده که آن لهجه در هيچ جاي کشور پيدا نمي شود. مگر غير از اين است که هميشه براي نمک برنامه ها و خنداندن بيشتر مخاطبان از شخصيت و نماد روستايي استفاده مي شود. 

3) حتي تصويري که صدا و سيما از شکل و شمائل و مشخصات ظاهري روستاها و روستائيان ما ارائه مي دهد مغشوش و غلط است . اگر دقت کنيم تصويري که در صدا وسيما از شکل و شمائل و مشخصات ظاهري روستا ها و روستائيان امروز ارائه مي شود همان مشخصات دهه 30 و 40 است . روستائيان کلاه کپي کثيف و چرکين دارند ، جليقه اي خاص مي پوشند ، چاروق به پا دارند و ساق پايشان  را پارچه مي بندند و از اين قبيل ، جالب تر اينکه اين قيافه کليشه اي و کاريکاتوري در همه فيلم ها و برنامه ها تکرار مي شود انگار همه روستائيان لباس و قيافه متحدالشکل دارند.
 اين قيافه ها گاه چنان مضحک است که حتي خود روستايي ها هم با تعجب نگاه مي کنند و باورشان نمي شود. براي اينکه بيشتر به اين شباهتها پي ببريم کافي است فيلم هاي قبل از انقلاب و برنامه ها و سريال هاي کنوني تلويزيون را مقايسه کنيم. اين مشخصات ظاهري براي روستائيان دهه سي و چهل درست است ، تصويري هم که جلال آل احمد در کتابهايش از روستاهاي کشور در آن دهه ها ارائه مي دهد صحيح است چون که او به تنهايي سي هزار روستا را با ماشين شخصي اش رفته و ديده بود. اما تصويري که در برنامه هاي امروز تلويزيون از روستا و روستائيان ارائه مي دهد مغشوش و غلط است چون که مطمئنم برنامه سازان تلويزيون، روستا نرفته و روستايي نديده اند. آنها در آپارتمان هاي پايتخت مي نشينند و قصه و فيلمنامه و نريشن براي روستا مي نويسند و شخصيت روستايي مي آفرينند.
 پدر من متولد 1311 است و 80 سال عمرش را نيز در روستا بوده اما نه کلاه کپي مي گذارد و نه چاروق مي پوشد؛ پارچه هم به ساق پايش نمي بندد. بلکه موقع کار مثل ما پيراهن مي پوشد وقتي هم که جايي مي خواهد برود کت و شلوار به تن مي کند. 

 

4) وقتي در فيلم و سريالي يک شخصيت روستايي بکار گرفته مي شود ناخودآگاه به ذهن همه ما متبادر مي شود که اين فرد ، آدمي است ساده لوح - اگر نگوييم احمق - که همه دستش مي اندازند و سرکارش مي گذارند. چيز نفهم است و دير مي گيرد و بايد يک مطلب را چند بار برايش تکرار کرد. مضحک و مسخره است و سوژه اي است براي تفريح و خنده و قس علي هذا. 

نمونه مي خواهيد اين هم نمونه: برنامه کلاه قرمزي را همه ديده اند و مي بينند، کلاه قرمزي دوست روستايي اش را به برنامه دعوت مي کند اين عروسک چه تيپي است ؟ قيافه اش همان است که در بند قبل گفتيم در حالي که فکر نمي کنم هيچ کودک روستايي هم اکنون چنين لباسي بپوشد. از شکل ظاهري اش که بگذريم اين عروسک که نماد شخصيت روستايي است هميشه داد مي زند. نه کسي حرف او را مي فهمد و نه او حرف کسي را.  نمي فهمد و بايد چند بار يک حرف را برايش تکرار کرد، لهجه اي عجيب و غريب دارد به طوري که بايد مترجم داشته باشد، نديد پديد است و کارهاي عجيب مي کند. قطعا کارگردان محترم اين برنامه هم براي خنده و تفريح بيشتر مخاطبانش اين شخصيت را در برنامه اش آورده است. 
و يا همين طنز "خنده بازار" را که اين روزها هر شب پخش مي شود بخش هايي که درباره روستا و روستائيان است نگاه کنيد ، مسخره ترين شخصيت ها روستائيان هستند شخصيت هايي کثيف و چرکي، با قيافه هاي عجيب و مضحک که با زبان و لهجه اي مسخره صحبت مي کنند. خلاصه شخصيت هايي که به جز تحقير روستا و روستائيان چيزي نيست. 

 

5) نمي دانم چرا همه - بهتر است که بگويم اکثر قريب به اتفاق تا کسي اشکال نگيرد- فيلم ها و سريالهايي که درباره روستا ساخته مي شود در روستاهاي خوش آب و هوا و سرسبز شمال مي گذرد مگر ما در استانهاي ديگر کشور روستا نداريم؟ آيا به اين دليل نمي تواند باشد که کارگردانان و برنامه سازان محترم در مسير سفر به شمال و دريا فقط روستاهاي اين مسير سرسبز را آن هم از دور ديده اند. روستا در اين سريالها بيشتر يادآور نوستالوژي خلسه آور شخصيت هاي سريال است و از روستا به عنوان پناهگاهي براي فرار از بدي هاي شهر استفاده مي شود تا اين فراريان خسته چند روزي کره و پنير محلي بخورند و دمي بياسايند. حتي در همين سريالها هم کمتر به مسائل اصلي و واقعيت هاي روستاها و روستائيان استان هاي شمالي پرداخته مي شود.
 ما در همين شمال - بخش بندپي شهر بابل و در بخش هايي از استان گيلان- روستاهايي داريم که با گذشت سي سال از انقلاب هنوز آب شرب آشاميدني ندراند و آب باران مي خورند. مشکلات راه روستاها و کشاورزان را هم به آنها اضافه کنيد. اگر دست اندرکاران و برنامه سازان صدا و سيما راست مي گويند که درباره روستا کار کرده اند و براي روستائيان برنامه ساخته اند چرا از روستاهاي محروم جنوب کرمان و نيکشهر سيستان و بلوچستان فيلم و سريالي نمي سازند؟ چرا برنامه سازان تلويزيون  اينها را نمي بينند که در فيلم ها و سريال هايشان بياورند؟ 

6) اصولا روستا  چگونه جايي است؟ روستا جايي است که هواي پاک و تمييزي دارد، چيزهاي خوردني و مقوي مثل شير تازه گاو ، ماست گوسفندي ، تخم مرغ و نان محلي دارد. صبح ها قبل از طلوع افتاب صداي قوقولي قوقوي خروس و غروبها بعد از غروب خورشيد صداي بع بع گوسفند و ماغ کشيدن گاوها فضاي روستا را خيال انگيز مي کند. اين تصويري است که رسانه ها و بويژه صدا و سيما از روستا تبليغ مي کنند و در ذهن مخاطبان شان جا انداخته اند. آيا اين تصوير درستي از روستا و روستائيان است؟ 

7) راستش را بخواهيد هر چه فکر مي کنم فيلم يا سريالي و حتي برنامه خوبي به ذهنم نمي رسد که به روستا و روستايي آن گونه که هست نگريسته و مسائل اساسي ، واقعيات و حتي نقاط قوت حقيقي روستا را به تصوير کشيده باشد. من که حضور ذهن ندارم شما کمکم کنيد، چند تا برنامه سراغ داريد که به کمبودها و محروميت هاي روستاها پرداخته باشد. چند تا فيلم و سريال مي توانيد نام ببريد که نقاط قوت حقيقي روستا را تصوير کرده باشد. نقاط قوت حقيقي روستا و روستايي کار و توليد ، زحمت کش بودن روستايي ، اعتقادات و باورهاي عميق ديني ، آداب و آيين هاي روستا ، فرهنگ روستايي ،‌ ساده زيستي و بي تکلف بودن ،‌ صداقت و سادگي -که البته غير از ساده لوحي است -  قناعت ،‌ هوش و ذکاوت فطري ، توکل عجيب مردم روستا ، سخت کوشي و جان سختي است نه  کره و پنير محلي و ماست گوسفندي. 
مگر غير از اين است که بسياري از بزرگان و شخصيت ها روستا زاده بوده اند و از روستا برخاسته و به جايي رسيده اند چنانکه شيخ اجل سعدي مي گويد: روستا زادگان دانشمند به وزيري پادشاه رفتند . 

همين کودکان روستايي هستند که با کمترين امکانات و بيشترين مشکلات درس مي خوانند و گوي سبقت را از بسياري از دانش اموزان شهري مي ربايند. آيا اين نشان دهنده هوش و ذکاوت فطري و سخت کوشي و تلاش روستائيان نيست ؟ صدا و سيما چقدر توانسته است اين ها را نشان دهد؟ قطعا هوش و استعداد کودکان روستايي اگر از هوش کودکان شهري بيشتر نباشدکمتر نيست. اگر چنين است پس چرا در سريالها و برنامه هاي صدا و سيما شخصيت هاي روستايي همه ساده لوح و چيزنفهم و به نوعي عقب مانده اند.

8) در دهه 50 فقط چند صد روستاي کشور برق داشت اما هم اکنون بالاي 90 درصد روستاها برق دارند و اندکي کمتر از اين از نعمت مخابرات و تلفن برخوردارند. بسياري از روستائيان باسواد شده اند.  خوب وقتي برق باشد بسياري از وسائل ارتباطي ديگر از جمله تلويزيون هم هست. بگذريم از اين که خودم در خانه خواهرم که دو پسر سرباز داشت سي دي فيلم هاي روز دنيا را که در ميدان انقلاب تهران به فروش مي رسد شاهد بودم. آيا همه اين امکانات که بعد از انقلاب حتي به دورترين روستاهاي کشور نيز رفته است و اين همه پيشرفتها در وضع روستاها و روستائيان ما تاثيري نداشته است؟ متاسفانه تلويزيون حتي اين پيشرفتها را هم نتوانسته است به درستي و زيبايي به تصوير بکشد. 

با اين اوصاف هر کس که روستايي باشد و يا با روستاهاي ما آشنا باشد به خوبي مي داند که تصوير روستا و روستايي در قاب صدا و سيما چقدر مغشوش و وارونه است.

 

https://t.me/fernovin/15313
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:53 ] [ علی مرادی ]

 

 

 

حقیقت شب قدر

شب قدر

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(‏3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4)

بنابر دیدگاه حكمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه‏اى خاص دارد و هیچ چیزى بى‏حساب و كتاب نیست. جهان حساب و كتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.

استاد مطهرى در تعریف قدر مى‏فرماید: « ... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعیت مكانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یك كلام، «قدر» به معناى ویژگى‏هاى طبیعى و جسمانى چیزهاست كه شامل شكل، حدود، طول، عرض و موقعیت‏هاى مكانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمى‏گیرد.

این معنا از روایات استفاده مى‏شود؛ چنان كه در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7)

در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»

بنابراین، معناى تقدیر الهى این است كه در جهان مادى، آفریده‏ها از حیث هستى و آثار و ویژگى‏هایشان محدوده‏اى خاص دارند. این محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى كه علت‏ها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستى، آثار و ویژگى‏هاى موجودات مادى نیز متفاوت است. هر موجود مادى به وسیله قالب‏هایى از داخل و خارج، اندازه‏گیرى و قالب‏گیرى مى‏شود. این قالب، حدود، یعنى طول، عرض، شكل، رنگ، موقعیت مكانى و زمانى و سایر عوارض و ویژگى‏هاى مادى آن به شمار مى‏آید. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى، یعنى هدایت آنها به سوى مسیر هستى‏شان است كه براى آنها مقدر گردیده است و در آن قالب‏گیرى شده‏اند. (8)

اما تعبیر فلسفى قدر، اصل علیت است. «اصل علیت همان پیوند ضرورى و قطعى حوادث با یكدیگر و این كه هر حادثه‏اى تحتّم و قطعیت ضرورى و قطعى خود و نیز تقدّر و خصوصیات وجودى خود را از امرى یا امورى مقدم بر خود گرفته است.

(9) اصل علیت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حكمفرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعیت وجود خود و نیز شكل و خصوصیت زمانى و مكانى و سایر خصوصیات وجودى‏اش را از علل متقدمه خود كسب كرده است و یك پیوند ناگسستى میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودى و علل متقدمه او هست.»(10)

اما علل موجودات مادى تركیبى، فاعل و ماده و شرایط و عدم مانع است كه هر یك تأثیر خاص بر آن دارند و مجموع این تأثیرها، قالب وجودى خاصى را شكل مى‏دهند. اگر تمام این علل و شرایط و عدم مانع، كنار هم گرد آیند، علت تامه ساخته مى‏شود و معلول خود را ضرورت و وجود مى‏دهد كه از آن در متون دینى به «قضاى الهى» تعبیر مى‏شود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرایط خود قالبى خاص دارد كه عوارض و ویژگى‏هاى وجودى‏اش را مى‏سازد و در متون دینى از آن به «قدر الهى» تعبیر مى‏شود.

شب قدر

با روشن شدن معناى قدر، امكان فهم حقیقت شب قدر نیز میسر مى‏شود. شب قدر شبى است كه همه مقدرات تقدیر مى‏گردد و قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، روشن و اندازه‏گیرى مى‏شود.

به عبارت روشن‏تر، شب قدر یكى از شب‏هاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روایات ما، یكى از شب‏هاى نوزدهم یا بیست و یكم و به احتمال زیادتر، بیست و سوم ماه مبارك رمضان است.(11) در این شب - كه شب نزول قرآن به شمار مى‏آید - امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه‏اى كه در طول سال واقع مى‏شود، تقدیر مى‏گردد.(12) شب قدر همیشه و هر سال تكرار مى‏شود. عبادت در آن شب، فضیلت فراوان دارد و در نیكویى سرنوشت یك ساله بسیار مؤثر است.(13) در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»(14)

https://t.me/fernovin/15313
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:48 ] [ علی مرادی ]

.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

علی مرادی فرزند حاج محمدازروستای امرودکان هستم. هدف از این وبلاگ معرفی روستای قدیمی و زیبای امرودکان می باشد. از همه دوستان وهم ولایتی های محترم تقاضای همکاری دارم.
آرشيو مطالب
ارديبهشت 1399
اسفند 1398 بهمن 1398 شهريور 1398 بهمن 1397 آبان 1397 شهريور 1397 مرداد 1397 تير 1397 ارديبهشت 1397 تير 1396 خرداد 1396 آذر 1395 شهريور 1395 مرداد 1395 تير 1395 خرداد 1395 ارديبهشت 1395 فروردين 1395 اسفند 1394 بهمن 1394 دی 1394 آذر 1394 آبان 1394 مهر 1394 شهريور 1394 مرداد 1394 تير 1394 خرداد 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 بهمن 1390 دی 1390 ارديبهشت 1390 آبان 1388
امکانات وب